داستان
داستان

کاش میدونستی جهانم بی توالف نداره
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید من پوریا17سالمه واین وبلاگم موضوع خا30 نداره هرچی باشه میذارم واگروبلاگ خواستیدپیام بگذارید
آرشيو
مرداد 1392
تير 1392
نويسندگان
پوریا
کد هاي جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 18568
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

رمان تک عشق16  <-PostCategory-> 

ادرسُ اس کردم مثل اينکه نزديک بود چون بعد يه ربع رسيد و زنگيد گوشيم تا برم پايين

رفتم پايين واي اقارو چه جيگري شده

همين جوري وايستاده بود و نگام ميکرد منم اونو نگاه ميکردم

بالاخره به خودش اومد و سوار ماشين شد و منم سوار شدم

تا رسيدن سکوت کرديم ولي سکوتش خيلي عذاب اور بود

ايول عقد کنونشون قاطي بود يعني بعد بله گفتن و اين چيزا که عاقد ميرفت مراسم قاطي ميشد و زن و مرد جدا نبودند

چه خوب شهاب خانُ بيشتر ميبينم

رفتيم تو طرلان و کيانا هنوز نرسيده بودند براي همين پيش شهاب موندم تا اونا برسند

يه ربع بعد اونا هم رسيدند 

_شهاب دوستام اومدن باي

_باي

رفتم پيش دوستام

_اولالا چه خوشمل کردين

کيا_تو بيشتر

طرلان_با اقاتون اومدين؟

_اره

کيا_ايول ايول خرش کردي رفتا

_نه بابا اينم شانسي شد از اين بخاري در نمياد

کيا_من که اينجوري فکر نميکنم

بالاخره تري خانممونم اومد واي که چه خوشکله منم از ديدنش سير نميشم چه برسه به داداش ارمانم

حدودا ده دقيقه اي گذشت و ما هم ول معطل تا اينکه عاقد خان بالاخره قدم روي چشم ما گذاشتن و اومدن همه حلقه زديم دورشون سريع قندُ گرفتم و شروع کردم به سابيدن 

يواش طوري که برو بچ اطراف فقط بشنون گفتم

_من خواهر عروسم قند مند به کسي نميدم لطفا درخواست نفرماييد

پارچه را هم شري و طرلان گرفته بودن مامانشم که از دور نگاه ميکرد و اشک ميريخت

اخه عروس شدنم اشک ريختن داره تازه اين که عروس کلي نشده فقط عقدِ عروسي مونده

عاقد شروع کرد به خوندن

_بسم الل..

سريع گفتم

_الله هُم صّلِ علي محمد صلوات

همه شروع کردن به صلوات فرستادن عاقد اولش يه نگاه خشمگين بهم کرد اما قيافه معصوممُ که ديد خندشو قورت داد

خو چرا قوتش ميدي بخند تا عقده اي نشي

دوباره شروع کرد

_بسم الله...

نه ديگه ضايع بود بپرم وسط حرفش بيخي حرفش تموم شد سريع گفتم

_عروس رفته تراولاشو بشماره

همه خنديدن 

عاقد_دخترم تو اين گروني کو تراول؟

چيزي نگفتم وايسا اخر کار بهت ميگم

دوباره همون چيزا رو گفت 

بازم من ولي اي دفعه با طرلان که همانگ کرده بوديم جوابيديم(همون جواب داديم)

_عروس از بين خواستگاراش داره دومادو پيدا ميکنه

انگار دمپاييه که بين دمپاييا ميخواد پيداش کنه

عاقد خنديد و يه بار ديگه خوند

_عروس زير لفظي موخواد

اين بارو منُ طريُ شري با هم گفتيم

ارمان داداشيم دست کرد تو کتش و گردنبنديُ در اورد و انداخت گردن عروس

چون عشق سوت يا همون شوتم يه بلندي کشيدم که همه گوشاشونُ گرفتن

عاقد سوميُ گفت

همزمان با بله تري تراولا رو ريختم رو سرش و بلند گفتم

_حاجي اينم تراول که پيدا نميشد 

بعدم يه سوت بلبلي خوشکل کشيدم 

خودمونيم عجب کياناي شيطوني شدم امشبا!!!

خب ديگه جز رقص و اين چيزا که هر کس با عشقش (منظورم ما 8 نفره)رقصيديم اتفاق ديگه نيوفتاد و دست از پا دراز تر و خسته تر برگشتيم خونه 

البته من به دستور کيارش خانِ بزرگ خونه نرفتم و رفتم ويلا پيش اون 

اگه دليلشو مي فهميدم خوب بودا!

 

از زبون شري(همون شراره خودمون)

از خواب بيدار شدم اين کفشاي ده سانتي پا برام نزاشت که خب البته تغصير خودم بودا نبايد اين قدر مي رقصيدم اما خب مگه مي شه عقد دوستت نرقصي؟والا نه!

بيخي بلند شدم رفتم ابي به صورتم که حتي ديشب حوصلم نشد ارايشمُ پاک کنم زدم اما نچ وضعش خعلي خرابه بايد برم حموم

خب ميرم مگه چيه؟والا 

امروز با خودم خود درگيري پيدا کردما

رفتم حموم بعدشم رفتم که صبحونه بخورم 

همه که اينجا جمعن خفريه؟

_سام بر همه

بابا_نشد تو يه بار دُرُس صحبت کني ما دلمون خُش بشه ادم شدي

_من ادمم ديگه

شروين_به عقل خودت

_تو ديگه چي ميگي؟

_هيچي

_اورين داداش خوب حالا شد

شروين_به اين تو فرهنگ لغات ما ميگن پپسي باز کردن

بابا_تو فرهنگ لغات ما هم ميگن هندونه زير بغل زدن

_اما تو فرهنگ لغات ما مي گن خر کردن

شروين افتاد دنبالمُ من بدو شروين بدو

بابا_امروز جايي ميري؟

_اره ميخوام برم پيش تازه عروسمون 

_نرو

_چرا؟

_يه روزو هم تو تقويمت بزار براي ما

_چرا؟

_امشب خواستگار داري

_هه مثل قبليا

_خونواده خوبين نميتوني عيبي روشون بزاري ما هم از هر نوع که شما بگين تحقيق کرديم تاييد شده هستن

_خب که چي؟

شروين_برو شوور کن که از شرت خلاص شيم

_مرض

شروين_همينه که هست ابجي خانم

_نچ بيان اما من جوابم نه است حالا هم ميخوام برم خونه دوستم شب ميام با باي

ديگه اجازه صحبت ندادم سريع اماده شدم و رفتم پايين

بابا_واي به حالت اگه دير بياي خونه

_باشه دير نميام اما جوابمو که نميتونيد عوض کنيد باي

رفتم خونه کيا مطمنم تري و طرلانم يا اونجان يا ميان

بــــــــــــــــــله خانما زود تر از من اومدن

_جمعتون جمعه فقط گلتون کم بود که منم اومدم

کيانا_بله بفرما

طرلان_چه خودشم ميگيره خانم

شري_اگه خودم خودمُ تحويل نگيرم پس کي بگيره؟

تري_بيخي بابا اذيتش نکنيد

_ايول ايول شوهر کردي ادبت کرده

_مرض

_هه

_اصلا حقت بودا 

ديگه حرفي نزدم 

کيا_چيزي شده شري؟

_ها؟

_چيزي شده

_نه

طرلان_پس چرا تو فکري

_هيچي امشب برام خواستگار اومده نميدونم چه جوري دَکِش کنم

کيا_شمام که عاشق شهاب

_چه فايده اون که دوسم نداره 

طري_فکر ميکني..

_نه دوسم نداره

تري_به نظر من که دوست داره

خدا از دلت بشنوه

 

رفتم خونه واي کي حالا حوصله خواستگار داره اَه اينام وقت گير اوردنا 

خب کي بيان وقتي با شهاب ازدواجيدم؟؟!

بي حوصله رفتم خونه يه ساعتي تا اومدنشون وقت بود پيرهن و شلوار اسپرت ابيمو پوشيدمو يه ارايش ملايمم کردم اره ديگه جوابمم نه باشه که هست بازم بايد خوکل بزنم که نگن بهتر که گفت نه!!!

زنگ درو زدن 

مامان_بيا برو اشپز خونه

_من چايي مايي نميارم

_مسخره بازي در نيار

_نچ من خواستگاراي قبليم چايي نمياوردم اينم مثل بقيه

_واي خدا از دست تو باشه مي گم مرضيه(مستخدممون)بياره

خونسرد رفتم تا باهاشون سلام و احوال پرسي کنم چه پدر و مادر با کلاس و مهربوني پس دوماد کو؟؟

پسري وارد شد هر کار کردم بي تفاوت باشم و نگاهش نکنم نشد 

سرمو بالا گرفتم

ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شهاب؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟

_شهاب

_اگه ميدونستم اين قدر شوکه ميشي ازت فيلم ميگرفتم

_مرض چرا بي خبر؟

_برو تو بازخواستم نکن دارن نگامون ميکنن

رفتم و روي مبلي نشستم هه منو ميگفتم از اين بخاري در نميشه اين اقا خواستگاريم گذاشته برام (يعني همون مراسمشو)

خب مثل هر خواستگاري از همه چيز حرف ميزدند جز ما بيچاره ها

خميازه اي کشيدم که همه ي سر هاي به طرفم برگشت

اوه سوتي دادم؟؟؟خب به من چه ختم شده 

باباي شهاب با خنده گفت_مثل اينکه عروسمون خيلي خسته شده بهترِ عروسُ داماد برن حرف بزنن

نگاهي به بابا و مامانم کردم که داشتن با ترس نگام ميکردن

اخي حق هم دارن خواستگار قبلي تا در اتاقمو باز کرد اب ريخت روسرش 

براي اينم برنامه ها داشتم اما خب شهابه نميشه

رفتيم تو اتاقم و نشست روبروم 

مثل بمب ترکيدم

_شهاب نامرد چرا بهم نگفتي تو خواستگارمي امروز دپرس بودم کلا برنامه داشتم که برا خواستگارِ اجرا کنم تو چاييش فلفل بريزم تو کفشش ميخ بزارم اما تو شدي خواستگارم

_خب براي منم همين کارا رو ميکردي

_نميشه ديگه اشنايي

_خب جوابمم بايد اشنا باشه

_جواب اشناي من به همه خواستگارام منفيه

_نچ جواب اشناي من مثبته

هيچي نگفتم

_سکوت يعني رضايت؟

بازم سکوت

يه دفعه لباشُ گذاشت رو لبام

بالاخره اقا لباشو از روي لباي نازم برداشت و رفتيم پايين

_خب دخترم جواب چيه؟

_خب راستش بايد فکر کنم ميدونيد که مسئله ي يه عمر زندگيمه

بابام و مامانم و شروين چشماشون شده بود اندازه اندازه چي؟؟چميدونم گشاد شده بود ديگه

_باشه باشه دخترم پس ما هفته ديگه منتظر جوابيم که اگه مثبت بود مراسماي ديگه رو انجام بديم و مراسم عقد و غيره رو مشخص کنيم

_بله خوبه 

مهمون ها رفتند

بابا_شري ميخواي چه شري درست کني که يه راس نگفتي نه؟

_هيچي چون شما تاييدشون کردين گفتم بفکرم شايد گفتم بله

_واي به حالت اگه ابرومو ببري

_اين قدر پروندم پيشت وضعش خرابه؟

_از اينم بد تر

_نه اين دفعه درست فکر ميکنم

هرچند من که جوابم معلومه yes

 

کيارش_کيانا

_جانم

_فردا بايد برم مسافرت

_به سلامتي حالا کجا؟

_اسپانيا

_چه خوب منم بيام؟

_نه

_حالا براي چي ميخواي بري؟

_يه مسافرت کاري

_خب منم بيام؟

_نه بايد برم ببينم کتي رفته اونجا يا نه

_کتي کيه؟

_يکي از پرونده هاي قديممه حتما بايد تنها برم

_باشه حالا چند روزه؟

_يه هفته

_زياده

_اگه کارم زود تر تموم شد زود تر ميام تو هم به هيچ وجه از ويلا بيرون نرو ارمان مياد تا کاري داشتي انجام بده ترنم هم بهت سر ميزنه

_چرا مگه چيزي شده؟

_نه اما اين جوري خيالم راحت تره بعد که برگشتم همه چيزو برات توضيح ميدم

_باش

_خب برم ديگه

_الان؟؟؟؟؟؟شبه که

_به ساعت اونجا ميخوره بايد برم گلي

_بيام فرودگاه؟

_نه خونه باش

_اما

_لطفا

_باشه پس کو چمدونت؟

_چمدون ميخوام چيکار زياد نميمونم اگه چيزي لازم بشه هم ميخرم

_باشه

لباشو گذاشت رو لبام که باعث شد از تمام خيالات و فکرام بيرون بيام

_باي عشقم

_خافظ عزيزم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط پوریا |
مطالب پيشين
» فیلم مبتذل موبایلی از یک دختر که پسری را تکان داد +
» جزای عشق/قسمت اخر
» جزای عشق10
» جزای عشق9
» جزای عشق8
» جزای عشق7
» رمان تک عشق/قسمت اخر
» رمان تک عشق20
» رمان تک عشق19
» رمان تک عشق18
» رمان تک عشق17
» رمان تک عشق16
» رمان تک عشق15
» رمان تک عشق14
» رمان تک عشق13
» رمان تک عشق12
» رمان تک عشق11
» رمان تک عشق10
» رمان تک عشق9
» رمان تک عشق8





پيوندها


جی پی اس موتور جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اس ام اس داستان و آدرس eyyjounam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com