ادرسُ اس کردم مثل اينکه نزديک بود چون بعد يه ربع رسيد و زنگيد گوشيم تا برم پايين
رفتم پايين واي اقارو چه جيگري شده
همين جوري وايستاده بود و نگام ميکرد منم اونو نگاه ميکردم
بالاخره به خودش اومد و سوار ماشين شد و منم سوار شدم
تا رسيدن سکوت کرديم ولي سکوتش خيلي عذاب اور بود
ايول عقد کنونشون قاطي بود يعني بعد بله گفتن و اين چيزا که عاقد ميرفت مراسم قاطي ميشد و زن و مرد جدا نبودند
چه خوب شهاب خانُ بيشتر ميبينم
رفتيم تو طرلان و کيانا هنوز نرسيده بودند براي همين پيش شهاب موندم تا اونا برسند
يه ربع بعد اونا هم رسيدند
_شهاب دوستام اومدن باي
_باي
رفتم پيش دوستام
_اولالا چه خوشمل کردين
کيا_تو بيشتر
طرلان_با اقاتون اومدين؟
_اره
کيا_ايول ايول خرش کردي رفتا
_نه بابا اينم شانسي شد از اين بخاري در نمياد
کيا_من که اينجوري فکر نميکنم
بالاخره تري خانممونم اومد واي که چه خوشکله منم از ديدنش سير نميشم چه برسه به داداش ارمانم
حدودا ده دقيقه اي گذشت و ما هم ول معطل تا اينکه عاقد خان بالاخره قدم روي چشم ما گذاشتن و اومدن همه حلقه زديم دورشون سريع قندُ گرفتم و شروع کردم به سابيدن
يواش طوري که برو بچ اطراف فقط بشنون گفتم
_من خواهر عروسم قند مند به کسي نميدم لطفا درخواست نفرماييد
پارچه را هم شري و طرلان گرفته بودن مامانشم که از دور نگاه ميکرد و اشک ميريخت
اخه عروس شدنم اشک ريختن داره تازه اين که عروس کلي نشده فقط عقدِ عروسي مونده
عاقد شروع کرد به خوندن
_بسم الل..
سريع گفتم
_الله هُم صّلِ علي محمد صلوات
همه شروع کردن به صلوات فرستادن عاقد اولش يه نگاه خشمگين بهم کرد اما قيافه معصوممُ که ديد خندشو قورت داد
خو چرا قوتش ميدي بخند تا عقده اي نشي
دوباره شروع کرد
_بسم الله...
نه ديگه ضايع بود بپرم وسط حرفش بيخي حرفش تموم شد سريع گفتم
_عروس رفته تراولاشو بشماره
همه خنديدن
عاقد_دخترم تو اين گروني کو تراول؟
چيزي نگفتم وايسا اخر کار بهت ميگم
دوباره همون چيزا رو گفت
بازم من ولي اي دفعه با طرلان که همانگ کرده بوديم جوابيديم(همون جواب داديم)
_عروس از بين خواستگاراش داره دومادو پيدا ميکنه
انگار دمپاييه که بين دمپاييا ميخواد پيداش کنه
عاقد خنديد و يه بار ديگه خوند
_عروس زير لفظي موخواد
اين بارو منُ طريُ شري با هم گفتيم
ارمان داداشيم دست کرد تو کتش و گردنبنديُ در اورد و انداخت گردن عروس
چون عشق سوت يا همون شوتم يه بلندي کشيدم که همه گوشاشونُ گرفتن
عاقد سوميُ گفت
همزمان با بله تري تراولا رو ريختم رو سرش و بلند گفتم
_حاجي اينم تراول که پيدا نميشد
بعدم يه سوت بلبلي خوشکل کشيدم
خودمونيم عجب کياناي شيطوني شدم امشبا!!!
خب ديگه جز رقص و اين چيزا که هر کس با عشقش (منظورم ما 8 نفره)رقصيديم اتفاق ديگه نيوفتاد و دست از پا دراز تر و خسته تر برگشتيم خونه
البته من به دستور کيارش خانِ بزرگ خونه نرفتم و رفتم ويلا پيش اون
اگه دليلشو مي فهميدم خوب بودا!
از زبون شري(همون شراره خودمون)
از خواب بيدار شدم اين کفشاي ده سانتي پا برام نزاشت که خب البته تغصير خودم بودا نبايد اين قدر مي رقصيدم اما خب مگه مي شه عقد دوستت نرقصي؟والا نه!
بيخي بلند شدم رفتم ابي به صورتم که حتي ديشب حوصلم نشد ارايشمُ پاک کنم زدم اما نچ وضعش خعلي خرابه بايد برم حموم
خب ميرم مگه چيه؟والا
امروز با خودم خود درگيري پيدا کردما
رفتم حموم بعدشم رفتم که صبحونه بخورم
همه که اينجا جمعن خفريه؟
_سام بر همه
بابا_نشد تو يه بار دُرُس صحبت کني ما دلمون خُش بشه ادم شدي
_من ادمم ديگه
شروين_به عقل خودت
_تو ديگه چي ميگي؟
_هيچي
_اورين داداش خوب حالا شد
شروين_به اين تو فرهنگ لغات ما ميگن پپسي باز کردن
بابا_تو فرهنگ لغات ما هم ميگن هندونه زير بغل زدن
_اما تو فرهنگ لغات ما مي گن خر کردن
شروين افتاد دنبالمُ من بدو شروين بدو
بابا_امروز جايي ميري؟
_اره ميخوام برم پيش تازه عروسمون
_نرو
_چرا؟
_يه روزو هم تو تقويمت بزار براي ما
_چرا؟
_امشب خواستگار داري
_هه مثل قبليا
_خونواده خوبين نميتوني عيبي روشون بزاري ما هم از هر نوع که شما بگين تحقيق کرديم تاييد شده هستن
_خب که چي؟
شروين_برو شوور کن که از شرت خلاص شيم
_مرض
شروين_همينه که هست ابجي خانم
_نچ بيان اما من جوابم نه است حالا هم ميخوام برم خونه دوستم شب ميام با باي
ديگه اجازه صحبت ندادم سريع اماده شدم و رفتم پايين
بابا_واي به حالت اگه دير بياي خونه
_باشه دير نميام اما جوابمو که نميتونيد عوض کنيد باي
رفتم خونه کيا مطمنم تري و طرلانم يا اونجان يا ميان
بــــــــــــــــــله خانما زود تر از من اومدن
_جمعتون جمعه فقط گلتون کم بود که منم اومدم
کيانا_بله بفرما
طرلان_چه خودشم ميگيره خانم
شري_اگه خودم خودمُ تحويل نگيرم پس کي بگيره؟
تري_بيخي بابا اذيتش نکنيد
_ايول ايول شوهر کردي ادبت کرده
_مرض
_هه
_اصلا حقت بودا
ديگه حرفي نزدم
کيا_چيزي شده شري؟
_ها؟
_چيزي شده
_نه
طرلان_پس چرا تو فکري
_هيچي امشب برام خواستگار اومده نميدونم چه جوري دَکِش کنم
کيا_شمام که عاشق شهاب
_چه فايده اون که دوسم نداره
طري_فکر ميکني..
_نه دوسم نداره
تري_به نظر من که دوست داره
خدا از دلت بشنوه
رفتم خونه واي کي حالا حوصله خواستگار داره اَه اينام وقت گير اوردنا
خب کي بيان وقتي با شهاب ازدواجيدم؟؟!
بي حوصله رفتم خونه يه ساعتي تا اومدنشون وقت بود پيرهن و شلوار اسپرت ابيمو پوشيدمو يه ارايش ملايمم کردم اره ديگه جوابمم نه باشه که هست بازم بايد خوکل بزنم که نگن بهتر که گفت نه!!!
زنگ درو زدن
مامان_بيا برو اشپز خونه
_من چايي مايي نميارم
_مسخره بازي در نيار
_نچ من خواستگاراي قبليم چايي نمياوردم اينم مثل بقيه
_واي خدا از دست تو باشه مي گم مرضيه(مستخدممون)بياره
خونسرد رفتم تا باهاشون سلام و احوال پرسي کنم چه پدر و مادر با کلاس و مهربوني پس دوماد کو؟؟
پسري وارد شد هر کار کردم بي تفاوت باشم و نگاهش نکنم نشد
سرمو بالا گرفتم
ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شهاب؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟
_شهاب
_اگه ميدونستم اين قدر شوکه ميشي ازت فيلم ميگرفتم
_مرض چرا بي خبر؟
_برو تو بازخواستم نکن دارن نگامون ميکنن
رفتم و روي مبلي نشستم هه منو ميگفتم از اين بخاري در نميشه اين اقا خواستگاريم گذاشته برام (يعني همون مراسمشو)
خب مثل هر خواستگاري از همه چيز حرف ميزدند جز ما بيچاره ها
خميازه اي کشيدم که همه ي سر هاي به طرفم برگشت
اوه سوتي دادم؟؟؟خب به من چه ختم شده
باباي شهاب با خنده گفت_مثل اينکه عروسمون خيلي خسته شده بهترِ عروسُ داماد برن حرف بزنن
نگاهي به بابا و مامانم کردم که داشتن با ترس نگام ميکردن
اخي حق هم دارن خواستگار قبلي تا در اتاقمو باز کرد اب ريخت روسرش
براي اينم برنامه ها داشتم اما خب شهابه نميشه
رفتيم تو اتاقم و نشست روبروم
مثل بمب ترکيدم
_شهاب نامرد چرا بهم نگفتي تو خواستگارمي امروز دپرس بودم کلا برنامه داشتم که برا خواستگارِ اجرا کنم تو چاييش فلفل بريزم تو کفشش ميخ بزارم اما تو شدي خواستگارم
_خب براي منم همين کارا رو ميکردي
_نميشه ديگه اشنايي
_خب جوابمم بايد اشنا باشه
_جواب اشناي من به همه خواستگارام منفيه
_نچ جواب اشناي من مثبته
هيچي نگفتم
_سکوت يعني رضايت؟
بازم سکوت
يه دفعه لباشُ گذاشت رو لبام
بالاخره اقا لباشو از روي لباي نازم برداشت و رفتيم پايين
_خب دخترم جواب چيه؟
_خب راستش بايد فکر کنم ميدونيد که مسئله ي يه عمر زندگيمه
بابام و مامانم و شروين چشماشون شده بود اندازه اندازه چي؟؟چميدونم گشاد شده بود ديگه
_باشه باشه دخترم پس ما هفته ديگه منتظر جوابيم که اگه مثبت بود مراسماي ديگه رو انجام بديم و مراسم عقد و غيره رو مشخص کنيم
_بله خوبه
مهمون ها رفتند
بابا_شري ميخواي چه شري درست کني که يه راس نگفتي نه؟
_هيچي چون شما تاييدشون کردين گفتم بفکرم شايد گفتم بله
_واي به حالت اگه ابرومو ببري
_اين قدر پروندم پيشت وضعش خرابه؟
_از اينم بد تر
_نه اين دفعه درست فکر ميکنم
هرچند من که جوابم معلومه yes
کيارش_کيانا
_جانم
_فردا بايد برم مسافرت
_به سلامتي حالا کجا؟
_اسپانيا
_چه خوب منم بيام؟
_نه
_حالا براي چي ميخواي بري؟
_يه مسافرت کاري
_خب منم بيام؟
_نه بايد برم ببينم کتي رفته اونجا يا نه
_کتي کيه؟
_يکي از پرونده هاي قديممه حتما بايد تنها برم
_باشه حالا چند روزه؟
_يه هفته
_زياده
_اگه کارم زود تر تموم شد زود تر ميام تو هم به هيچ وجه از ويلا بيرون نرو ارمان مياد تا کاري داشتي انجام بده ترنم هم بهت سر ميزنه
_چرا مگه چيزي شده؟
_نه اما اين جوري خيالم راحت تره بعد که برگشتم همه چيزو برات توضيح ميدم
_باش
_خب برم ديگه
_الان؟؟؟؟؟؟شبه که
_به ساعت اونجا ميخوره بايد برم گلي
_بيام فرودگاه؟
_نه خونه باش
_اما
_لطفا
_باشه پس کو چمدونت؟
_چمدون ميخوام چيکار زياد نميمونم اگه چيزي لازم بشه هم ميخرم
_باشه
لباشو گذاشت رو لبام که باعث شد از تمام خيالات و فکرام بيرون بيام
_باي عشقم
_خافظ عزيزم
نظرات شما عزیزان: